وای که چه قدر حرصم در می اومد، وقتی محتوا رو بهم سفارش می دادن و من میخواستم شروع کنم، مجبور میشدم برم سفت و محکم پشت صندلی بشینم. فاجعه وقتی بیشتر میشد که نمیذاشتن خودم نور اتاقمو تنظیم کنم
6 تا مهتابی با 4 تا لوستر همزمان باید روشن می بود، اما تو این وضعیت من نوشتنم نمیومد که نمیومد.
با هزار بدبختی ای بود کارو به اخر میرسوندم ،اما تو فکر کن اگه ی نیمچه ازادی به من میدادن چه ها که نمی کردم! متنی که نیم ساعت براش اختصاص میدادم قطعا یک ربعه تموم میشد.
تازه این یکی از نتیجه هاشه اما مشکل اینه که از ازادی دادن میترسیم ...چراشم معلومه هر چی استبداد بیشتر باشه کنترل راحتتره و میزهامون جاش محکمتر اما به چه قیمتی؟به قیمت پسرفتهای پی در پی سازمانی که مدیریتشو داریم ؟واقعا ارزش داره؟