از شما چه پنهان

مسیر سبز

بعضی وقتا دلت طرفدار نمیخواد

دلت آدم یا آدمایی رو میخواد که همین که میبینن سرت رو گذاشتی رو زانوهات و داری به مسیرت نگاه میکنی بگن 

دووم بیار رفیق...

اخر این داستان خوشه...

ی دلگرم کننده، حامی ، بااصالت

بعضی وقتا دلت هوای همچین کسایی رو میکنه 

اما وقتی که سرنوشت ادمهای بزرگ و میخونی که نود و نه و نه درصدشون تو پیمایش مسیرشخصیشون تک و تنها بودن دلت گرم میشه

که اگه اونا تونستن

تو هم میتونی

که رسمش همینه

که اگه آسون بود 

همه الان از خط رد شده بودن

پ ن : همچنان امیدوار

۰۵ خرداد ۹۷ ، ۱۴:۱۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهتاب فروتن

زندگی با چشمهایی باز

تو این روزا انگار به اندازه چندین و چند سال دارم زندگی میکنم ، تجربه به دست میارم با تموم سختی هاش که مشدد تلفظ میکنم هاش رو(: اما خوبه دوستش دارم

تخمین میزنم تا پایان بیست و هفت سالگی ، کلی تغییر دید داشته باشم

 پ ن : زندگی با چشمهایی باز....

۳۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۱:۱۹ ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مهتاب فروتن

عصر همه چی تمام...

امروز کلیپی از جول استین دوست داشتنی دیدم 
کلی انرژی مثبت بهم اضافه شد
بعد به خودم گفتم
تو چه عصر خوبی هستیم ما ها
اگه کم بیاریم کافیه گوگل کنی تا برات سرازیر بشه انگیزه،اطمینان،تجربه 
خدایی اگه ما به جایی نرسیم خیلی سه نقطه ایم البته دور از جون شما روی صحبت بیشتر با خودمه که با این همه منابع بهونه ای برام باقی نمیذاره

پ ن : فردا ی کلاسی دارم میرم توپ ، یعنی هر بار که برمیگردم دعا میکنم به جون دست اندارکارانش و مدرساش ، از بس که با کیفیتن ...مینویسم ازشون... شاید شما هم خواستین شرکت کنین(:
۲۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهتاب فروتن

عهد و عقد من

امروز داشتم توی مکالمه غیر رسمی به مادرجان میگفتم، میدونی این که آدم تو چهل سالگی ریخت و قیافش و زندگیش ی طوری باشه که از کیلومترها داد بزنه این آدم امکان برداشت هیچی رو نداره و صرفا ی مصرف کننده منفعله ، جای گریه داره
پس دلتون به حال من نسوزه که  تو 27 سالگی دارم ی مسیر بکر تازه رو شروع میکنم،نگران نباشین اگه الان نمیتونم مارک بپوشم ، به درک ...که الان کیفیت مهارتهام خیلی برام اهمیت بیشتری داره تا کیفیت لباسهام،باهام موافق بود ، اما نگران ...
احمقانه ست برام این روزا نگران چیزایی باشم که موقتا میتونه تضمین کنه حال خوبمو،هر چی میخواد باشه،لباس،رابطه،مهمونی ، دورهمی هرچییی
من این روزا بلند مدت برنامه ریزی کردن و دارم تمرین میکنم،میکوبم رو بلاک اگه ببینم این روزها چیزی برنامه های پنج سال دیگه مو تامین نمیکنه

پ ن : ی کم راستش کیف میکنم با این لحن محاوره ای ، برای این که از لحن ادبی فاصله نگیرم هر شب تک بیت از حافظ جان میخونم و مینویسم رو وایت بردم خیلی شیرینه لاکردار(:
۲۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۱:۲۴ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهتاب فروتن

سخته اما لذت بخش

اگه رسیدن آسون بود همه الان از خط گذشته بودن
این روزا این جمله به اندازه ی کوه بهم انگیزه میده...
من ادامه میدم ، درجا نمیزنم، پیش میرم:پس هستم
۲۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۱:۵۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهتاب فروتن

تک درخت سبزمن

برگشت گفت (خیلی رک و بی پرده)حواست هست که داری چه کار میکنی؟4 سال حقوق ،دوسال مددکاری،مدتی بازاریابی حالا هم که معلوم نیست از کجا سردرآوردی؟!!!

منم تنها کاری که میتونستم بکنم این بود که بر و بر نگاش کنم .یعنی کارای دیگه ای هم بود که بکنما،مثل توضیح دادن ، قانع کردن اونم با مثالای پی در پی که کلی ادم موفق دیگه همین مسیرا رو رفتن یعنی ازمون و خطا کردن، امتحان کردن ، تا بالاخره سر جای حقیقیشون قرار گرفتن.
اما حس توضیح دادن نبود ، وقتشم نداشتم.ترجیح دادم انرژِی مو بذارم رو کارهایی بی نهایتی که قصدشون و دارم، فکر کردم دیدم آخر سر یعنی یک روز مونده به عمرم میفهمن که چه قدر من درست عمل کردم ، میپرسین چه ربطی داره به یک روزمونده به روز آخر عمرم؟
خب معلومه چون اون روز من احتمالا در حال انجام کاری هستم که متعلق به خود خود مه و خاطره این تجربه خوب ، حس زیبا و لبخندی که به لب دارم رو  سر مزارم برا هم تعریف میکنن، اون روز میفهمن من چه قدر خوشحال بودم،چه قدر کارم درست بوده روزایی که وقتی داشتم مثه ی گنجشک امیدوار ازین شاخه به اون شاخه میپریدم تا عاقبت تک درخت سبز خودمو پیدا کنم

پ ن : این روزها فقط اینجا توضیحاتم رو ارائه میدم ، دنیای واقعی فقط برا عمل کردنه(:
۲۲ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۵:۳۲ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهتاب فروتن

ی مدل بکر

قبلا ها واقعا اذیت میشدم وقتی ی نفر بیخبر می اومد  و بیخبرتر می رفت
 اما دارم از خودم کیف می کنم این روزا که اومدن و رفتنا برام هیچ توفیری نداره ...یعنی پیش خودم میگم بذار دلش خوش باشه که فکر میکنه خیلی کوله این مدلی...یعنی ی دختر به این درجه از بی تفاوتی برسه اصلا بد نیست ها اگر این مدلی نباشین اخر  عاقبتتون میشه مثه ملی): ...دیشب دیدمش خیلی رو مخ بود دختره بدجور معصوم و پسره ازون مدل بیگناه هایی که دلت به حالش سوختن داره ...حالا این گزاره منو شما در نظر بگیرین همین ملی اگر واقعا  این انقدری رو خودش کار میکرد که ی قربون صدقه ی دوست دارم تکونش نده اخر سر مجبور نمیشد که ولو بشه توی واگن قطار ...بله میدونم خانواده شم مقصر بودن اون دادش بی شعورش و خیلی چیزای دیگه اما مگه غیر ازنه که هر کی باید به داد خودش برسه ...کاش میشد امار اینم در بیارن که هر ثانیه چند تا دختر به دام ارتباطای اشتباه این مدلی می افتن واقعا تعدادشدن فکر کنم کم نباشه
اما شدنیه باید از ی جایی خواست و نیت کرد ک با دیروزش فرق داشت

خلاصه اسایش دو گیتی رو من شخصا این روزا در بی تفاوتی مبینم خیلی نزدیکه به محکم شدن 
ببینیم تا کجاش پیش میریم(:
۲۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۲:۱۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهتاب فروتن

میانه های 27 سالگی

خب سه ماه دیگه باید با 27 سالگی وداع کنم خیلی رسمی و قشنگ وارد 28 سالگی میشم
اما راستش و بخواین برخلاف اون چیزی که همه میگن این که عدد و رقم سنتون  میره بالا  خیلی هم ترسناک نیست من اتفاقا درسهایی که این شش ماهه اخیر گرفتم انقدری روی کیفیت زندگیم تاثیر مثبت گذاشته که فقط میتونم ممنون 27 سالگی م بشم 
خلاصه کلام بزرگتر شدن اتقاق قشنگیه...سه ماه دیگه از درسهایی که گرفتم بیشتر مینویسم 
۱۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۰:۵۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهتاب فروتن

روزای روشن

وقتی خودت انتخاب میکنی با دو چیز طرفی خودتو و انتخابت

لذت داره از  پسش بربیایی

ی چیزی تو ذهنمه خدا کنه که بتونم عملیش کنم 

بتونم از پسش بر بیام...

۱۷ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۹:۰۶ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهتاب فروتن

حواشی نویسندگی

از آرزوهام که البته خیلی محال به نظر میرسه اینه که ، تو محل کار اگه بهت ی وظیفه محول کردن کاری به کارت نداشته باشن تا هر طوری که خودت میدونی و راحتی، انجامش بدی.مگه غیر ازینه که برای مدیر مهم نتیجه ست؟ پس چه فرقی داره از چه روشی استفاده میکنی؟
وای که چه قدر حرصم در می اومد، وقتی محتوا رو بهم سفارش می دادن و من میخواستم شروع کنم، مجبور میشدم برم سفت و محکم پشت صندلی بشینم. فاجعه وقتی بیشتر میشد که نمیذاشتن خودم نور اتاقمو تنظیم کنم
6 تا مهتابی با 4 تا لوستر همزمان باید روشن می بود، اما تو این وضعیت من نوشتنم نمیومد که نمیومد.
با هزار بدبختی ای بود کارو به اخر میرسوندم ،اما تو فکر کن اگه ی نیمچه ازادی به من میدادن چه ها که نمی کردم! متنی که نیم ساعت براش اختصاص میدادم قطعا یک ربعه تموم میشد.
تازه این یکی از نتیجه هاشه اما مشکل اینه که از ازادی دادن میترسیم ...چراشم معلومه هر چی استبداد بیشتر باشه کنترل راحتتره و میزهامون جاش محکمتر اما به چه قیمتی؟به قیمت پسرفتهای پی در پی سازمانی که مدیریتشو داریم ؟واقعا ارزش داره؟
۱۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۰:۰۹ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهتاب فروتن